زندگینامه

Author Picture

آلبر کامو

آلبر کامو رمان‌نویس و نمایشنامه‌نویس فرانسوی در 7 نوامبر 1913 در الجزایر زاده شد.
پدر و مادر کامو، هر دو، فرزندان اروپایی‌های فقیری بودند که به امید یافتن فرصتی بهتر از اروپا به الجزایر آمده بودند. پدرش در جنگ جهانی دوم در گذشت، کودکی کامو در الجزایر آمیزه‌ای بود از فقر شدید و لذت‌های ساده.
کسی که نقش حیاتی در زندگی کامو بازی کرد یکی از معلم‌های مدرسه ابتدایی‌اش به نام لویی ژرمن بود. وی به توانایی‌های آلبر پی برد و مادربزرگش را قانع کرد که به او اجازه بدهد تا در امتحان بورس تحصیلی شرکت کند.
کامو در دبیرستان معلم دیگری پیدا کرد: یک معلم فلسفه خوش‌ذوق به نام ژان گرونیه. در میان کتاب‌های بسیاری که کامو در دورۀ تحصیلات دبیرستانی خواند، از دو کتاب بیش از همه خوشش می‌آمد، جزایر ژان گرونیه و سرنوشت بشر آندره مالرو. در سال اول دبیرستان که بود تشخیص دادند مسلول است، و این بیماری در سرتاسر زندگی او را رنج داد. کامو در 1933 وارد دانشگاه الجزایر شد و در فلسفه لیسانس گرفت. در بیست سالگی، شتاب‌زده با زنی ولنگار و بی‌خیال به نام سیمون ایه ازدواج کرد. کامو زمانی که دریافت سیمون در ازای گرفتن مواد مخدر با دکتری همخوابه می‌شود از سیمون جدا شد. کامو بار دیگر ازدواج کرد. زن دومش، فرانسین فور، معلم ریاضی و اهل اوران بود. فرانسین گرچه هرگز از کامو جدا نشد، اما از خیانت‌های دائمی و علنی کامو رنج بسیار می‌برد.
در اواسط دهه 1930 کامو مشغول روزنامه‌نگاری برای آلجر رپوبلیکن شد، یک رمان و چند مقاله و نمایشنامه نوشت، یک گروه تئاتر به راه انداخت، و به حزب کمونیست پیوست. در 1937، حزب اورا به دلیل پشتیبانی از رادیکال های عرب اخراج کرد. در بهار 1940، ارتش آلمان بر فرانسه چیره شد. اندکی بعد آلجر رپوبلیکن لیبرال توقیف شد، و کامو از کار بیکار شد. دوستش شغلی در پاریس برایش مهیا کرد صفحه بندی روزنامه پاری-سوار. در 1942 بیگانه را منتشر کرد، چون به نویسندگی شناخته شد، توانست نزد ناشر تازه‌اش، گالیمار، یک شغل ویراستاری هم بگیرد. کامو تا آخر عمر همکاریش را با گالیمار ادامه داد. در 1943 به نهضت مقاومت فرانسه پیوست و اندکی بعد سردبیر روزنامه زیرزمینی کومبا شد. در این ایام با ژان‌پل سارتر و سیمون دوبووار و دیگر اعضای محفل آنان دوست شد.
در دوران اشغال نازی‌ها بود که نخست بار نام کامو به اگزیستانسیالیسم پیوند خورد. کامو علاقه‌ای شدید به مسائل اگزیستانسیال داشت و سخت از دو متفکری که در شکل گیری اگزیستانسیالیسم مؤثر به حساب می‌آمدند تأثیر پذیرفته بود:فیودور داستایفسکی و فردریش نیچه. با این همه، کامو همیشه از اینکه خودرا اگزیستانسیالیست بخواند ابا داشت. اوایل به این دلیل ابا داشت که از نظر او اگزیستانسیالیسم با «جهش ایمانی» یکی بود. بعدها به این دلیل که اگزیستانسیالیسم از نظر او همان فلسفه ژان‌پل سارتر بود.
در 1951 کامو در رساله انسان طاغی به مسئله طغیان، انقلاب، و جباریت پرداخت. کامو می‌گفت مارکسیسم و اتحاد شوروی خطری جدی تر از سرمایه‌داری غربی برای آزادی، شان، و خوشبختی بشری هستند. تقریبا در همین زمان، سارتر به نتایجی درست مخالف نتیجه کامو رسید. پس از ردو بدل کردن چند نامۀ تلخ علنی، دوستی آن دو پایان یافت.
در 1957، جایزۀ نوبل در ادبیات به او تعلق گرفت. یکی از خوشی های کامو در سرتاسر زندگی‌اش اقتباس و به صحنه بردن آثار دیگر نویسندگان بود. او در فکر این بود که ده سال تمام را وقف تئاتر کند. کامو با حق‌التالیفی که می‌گرفت و با پول جایزه نوبل ثروتمند شد. کامو، دور از هیاهوی پاریس، فرصت بیشتری داشت که رمان آدم اول را ادامه دهد.فکر می‌کرد این بهترین رمانش خواهد شد و آن را به مادرش تقدیم کرد. سرانجام کامو در چهارم ژانویه 1960، در سانحه تصادف در گذشت.
چند روز پس از مرگ کامو، سارتر سوگ‌نامه‌ایی گیرا و بلند نظرانه نوشت و خاموش شدن صدایی رسا را در نیمۀ زندگی پوچی بی‌رحمانه‌ای خواند.

کتاب از آلبر کامو