«تازگیها از آیزنگاسه میگذشتم که یکی در کنارم گفت:”از کارل چه خبر؟” سر برگرداندم؛ مردی را دیدم که میرفت و بیاعتنا به من با خودش حرف میزد. این پرسش را با خودش مطرح کرده بود. خب البته کارل شخصیت اصلی رمان بداقبال من است و آن رهگذر بیآزار ناخودآگاه وظیفه داشت به من بخندد، چون اصلاً نمیتوانم سؤالش را تشویق تلقی کنم.»
کافکا، نامههایی به فلیسه، 28 فوریه_ 1مارس 1913
کافکا، نامههایی به فلیسه، 28 فوریه_ 1مارس 1913
نظرات کاربران
فاقد نظر کاربران